به یاد ۳۰هزار گل سرخ قتلعام۶۷ ـ مجاهد شهيد بهروز بهنامزاده
«ميخواهم راهی را كه انتخاب میكنم، تصمیم آخر باشد و تا آخر راه بروم».
بهروز بهنامزاده با این جمله، راه و رسم پایداری تا به آخر بر سر آرمان آزادی را انتخاب کرده بود.
مجاهد خلق بهروز بهنام زاده در مرداد سال۱۳۳۸ در تهران و در خانوادهای مرفه به دنیا آمد. دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه علم وصنعت بود.
ورودش به دانشگاه همزمان با انقلاب ضدسلطنتی بود. شركت فعال بهروز در مبارزه علیه شاه، به زودی او را در برابر اين سؤال قرار داد كه درميان نيروهای شركت كننده در انقلاب كدامیك در جهت منافع و خواست مردم حركت میكند. او تصميم گرفته بود كه زندگيش را وقف انقلاب و سعادت مردم كند، اما آنروزها مدعيان چنين راهی فراوان بودند كه در رأس آنها خود خمينی قرار داشت.
بهروز در كوران مبارزات ضدسلطنتی در قلب و ضمير خود به مجاهدين وابستگی پيدا كرده بود، اما روح جستجوگرش او را بر آن ميداشت كه در انتخاب راه، آنقدر تلاش كند تا جای هيچ شك و شبههای در انتخابش باقی نماند.
بهروز برای يافتن گمشدهاش بارها به کردستان سفر کرد، با افراد و جريانهای مختلف برسر مواضعشان صحبت كرد. از سوی ديگر، مجاهدين را میدید که بهرغم وحشیگریهای پاسداران و چماقداران، به دفاع جانانه از منافع مردم ادامه میدهند. با این مشاهدات بود كه بهروز، مجاهدین را انتخاب كرد. او گفت: «اگر كسی یا سازمانی در هرنقطهای از ایران حقتر از مجاهدین هست باید از او دفاع كرد و او را پیدا كرد، اما من نيافتم».
او با آنكه از همه امكانات زندگی برخوردار بود، اما برای آشنا شدن با درد و رنج زحمتكشان به كورهپزخانهها میرفت و مشغول كار میشد و با كارگران زندگی میكرد. با آنان با محبت و گرمی برخورد میكرد و سعی میكرد از آنان بیاموزد. در پاسخ به دوستانش كه نگران وضعیت سلامتی او بودند، میگفت: «دوران سختی در انتظارم هست و باید خود را عادت بدهم».
پس از ۳۰خرداد سال۶۰ دستگیر و به زندان اوین منتقل شد و بلافاصله به زیر شكنجههای وحشیانه رفت. او زندان را نیز به فرصتی برای مقاومت هرچه بیشتر تبدیل کرد. او به عنوان يک عنصر شناخته شده مقاوم در زندان نقش مؤثری در مقاومت زندانيان داشت.
بهروز پس از مدتی به زندان قزلحصار منتقل شد. در سال۶۱ از زندان قزلحصار طی نامهای به یكی از بستگانش نوشت: «اینجا روحیه من خیلی عالی است و دلم میخواهد كه خانوادهام و جامعهام دارای امید به فرداهای روشنتری باشند.
آخرین نامه بهروز از زندان قزلحصار به تاریخ ۴آذر سال۶۶ حدود هشت ماه قبل از شهادتش است. او در این نامه به طور تلویحی القا میكند كه آخوندهای جنایتكار تصمیمشان را در مورد زندانیان مقاوم گرفتهاند و او نیز خود را آماده هرتحولی كرده است. در این نامه ازجمله آمده است: «عزيزانم دو نكته در ذهنم ميباشد، يكی علت زندانیشدنها برخوردها و رفتارهاي فردي نيست. دوم زندان تنها زندان محصور (نيست)، پس برای من نگران مباشيد و من در اينجا شاد و سرحالم».
در جریان قتلعام زندانیان سیاسی بهروز قهرمان در یک گروه ۱۲ نفری در حسينيه گوهردشت سربهدار شد.
روز ۱۲مرداد ۶۷ سری جدید ۱۲نفره را به روی سن حسینیه بردند. طناب دار را بر گردن این سرفرازان انداختند و آنها را به بالای صندلی بردند. آنان بهطور جمعی سرود میخواندند. دژخيمان ۳تن را از بالای سن پرت کردند، اما از نفر چهارم بچهها منتظر نماندند و خودشان به آسمان پريدند و بهپرواز درآمدند. پاسداران سياهی مات و مبهوت مانده بودند، سردژخيم ناصريان -محمد مقیسه ای- فریاد میزد: نفاق یعنی همین و تا قیامت ادامه دارد…
بهروز یکی از این ۱۲سربه دار آزادی بود همانطور که خودش گفته بود تا آخرين لحظه زندگی به انتخابش وفادار ماند وهمراه با ۳۰هزار سربهدار دیگر به كهكشان شهيدان پيوست.
آخرین دیدگاهها